خدا ...........
حواست هست ؟؟؟؟؟؟
صدای هق هق گریه هایم از گلویی می آید که تو از رگش به من نزدیک تری
شعرهای زیبا و عاشقانه از پرنــــسس آبـــــــی
برای نبودن که . . .
همیشه لازم نیست راه دوری رفته باشی
میتوانی همین جا
پشت تمـــــــــام بغضهایت ، گم شده باشی
این روزها خوبم ، کار میکنم ، شعر میخوانم
قصه می نویسم و گاهی
دلم که برایت . . . تنگ میشود
تمام خیابانها را ، با یادت . .
پیاده میروم . .
برای دلم دعا کنید ...
دلم خواب بی کابوس میخواهد ...
دلم کمی خدا می خواهد ... کمی سکوت ...
دلم دل بریدن می خواهد ... کمی اشک ... کمی بهت ..
.
کمی آغوش آسمانی ...
برای دلم دعا کنید..............................
هر بآر که می خوآم ب سمتت بیآیم
یآدم می افنه که دلتنگی
بهآنه ی خوبی برای ِ تکرآر یک اشتباهــ نیست ...
בلـ‗__‗ـم میخواב باروטּ بباره
برم زیر باروטּ بـבوטּ چتـ‗__‗ـر .....تنـ‗__‗ـها ....
زیر باروטּ گریه کنم.....بغضـ‗__‗ـامو بشڪنم ....
בاב بزنـ‗__‗ـم خوבمو خالـ‗__‗ـے کنم ...
خیس آب بشم ..خیـ‗__‗ـس خیـ‗__‗ـس
آسموטּ رو نگـ‗__‗ـاه کنم
یڪـ‗__‗ـم آروم شم ....
تـــــَقصـــیر خـــ ـودَم بــــود...!!!
آنقـــــَدر بآلآ بـــُردَمـــَت
کــــهـ دیگـــــَر دَســــت خــــودَم هَــــم
بهـــــت نَــــرسیـ ــــــد...!!!
در مــטּ
ڪـوچــہ هـایـیـسـتـــ ڪہ بـا تـو . . .
سـفـر هـایـیـسـتـــ ڪہ بـا تـو . . .
روزهـایـیـسـتـــ ڪہ بـا تـو . . .
شـبـهـایـیـسـتــــ ڪہ بـا تـو . . .
عـاشـقـانـــہ هـایـیـسـتـــ ڪہ بـا تـو . . .
نـگـشـتــہ ام
نـرفـتـــ ہ ام
سـر نـڪـرده ام
آرام نـیـافـتــہ ام
نـگـفـتــہ ام
ﻣﮯ بـینــے چـقـدر بـا تـو ڪـار دارم (؟)
زودتـر بـیـــــا . . .
وقـتــــے گــرمـاے نــگـاه تــــو نــيـسـتــــ ..
ايــن مــــے شـود حــال و روز زمـسـتـانـے من..
ســرمــا خــوردگـــے هــاي پــــے در پــــے ..
تـَـب و لَــرزهــاے بــــے پــايــان ... / .
هیــچ چیز دلنشین تر از این نیست که:
مدام نامت را صدا بزنم...
با یک علامت سؤال"؟"
و "تـــو" با حوصله جواب بدهی...
جـــــان دلـــــم!؟
ﺑﻌﻀﮯ ﻫﺎ ﺭُﻭ ﺑﺎﯾَﺪ ﺍَﺯ ﺗﻮ ﺭُﻭﯾﺎﺕْ ﺑــِڪِﺸﮯ ﺑﯿﺮﻭﻥْ ﻭ
ﻣُﺤڪَﻢْ ﺑَﻐَﻠِﺶْ ڪُﻨﮯ،
ﺑَﻌﺪ ﺁﺭﻭﻡ ﺩَﺭِ ﮔﻮﺷِﺶ ﺑــِﮕﮯ :
ﺁﺧِــﮧ ﺗُﻮ ﭼــِﺮﺍ ﻭﺍﻗِﻌﮯ ﻧﯿﺴﺘﮯ ﻻﻣَّﺼَﺒـْ . . . ؟
فرقـے نمـے کند !!
بگويم و بدانـے ...!
يا ... نگويم و بدانـے..!
فاصله دورت نمي کند ...!!!
در خوب ترين جاے جهان جا دارے ...!
جايـے که دست هيچ کسـے به تو نمـے رسد.:
دلــــــــــــــم
آری تو راست میگویی،آسمان مال من است
پنجره،فکر،هوا،عشق،زمین مال من است
اما سهراب تو قضاوت کن،بر دل سنگ زمین جای من
است؟
من نمیدانم که چرا این مردم،دانه های دلشان پیدا
نیست...
صبر کن سهراب!
قایقت جا دارد...؟
من هم از همهمه داغ زمین بیزارم...
چشمــانمــ را میبندمــ ،
گوشهــایمــ را میگیــرمــ ،
زبــانمــ را گــاز میگیرمــ ،
ولﮯ حریفـــ افـــڪارم نمیشومــ ،
"دلــتنگتمــ "
نَفَس می کشم
راه می روم
حرف می زنم
و گاهی
بی هوا می خندم؛
تو نیستی
و من
زنده ام هنوز.
چه قصهی ساکتِ دردناکی...
باورت می شود؟!
باید ببینمت
چرا که روی نوار قلبی ام
پیوسته نام تو بود
و پزشک نیز بر آخرین نسخه ام
تو را تجویز کرده است
بیا تا دیر نشده
ببین غمگین،
ببین دلتنگ دیدارم...
ببین خوابم نمی آید،
بیدارم...
نگفتم تا کنون، اما کنون بشنو:
تورا بیش از همه کس دوست میدارم
این روزهـــا
بغـــــض دارمــ ...
گریــــه دارم
آهــــــــــــــــــــ دارم !!!
تــــــــــــا دلت بخواهد ...
بازیگـــر خوبـــی شده ام
می خنـــدم
حتی خودم هم بـــاورم میشود
که من خوبم ...
خوبـــــــــــ ـــــــــــ ــــــــــــــــــه خـــــــــوب .
بـچـه کـه بـودم نـقـاشـی مـیـکـشـیـدم
بـزرگـتـر شـدم از هـیـجـان جـیـغ مـیـکـشـیـدم
فـهـمـیـدم چـه خـبـره دور و بـرم درد کـشـیـدم
حـالـا دیـگـه نـه درد مـیـکـشـم نـه جـیـغ نـه نـقـاشـی ! ! !
باران که می بارد
چشمهایم..
با آسمان به تفاهم می رسند،
چه وجه اشتراک لطیفی است،
بین هوای دل من..
با این روزهای پاییزی !
قــبـل تـر ها وقتي هنوز تو نيامده بودي
عاشقانه هاي هرکس را که مي خواندم
به سادگي اش مي خنديدم
حالا خودم گريه مي کنم
و برايـتـــــــ عــاشــقــانــه مي نويسم..
نگـــــــﺮﺍﻥ ﻧﺒﺎﺵ" ﺣــــﺎﻝ ﻣـــﻦ ﺧـــــــﻮﺏ ﺍﺳــﺖ "ﺑــﺰﺭﮒ ﺷـــﺪﻩ ﺍﻡ ...
ﺩﯾﮕﺮ ﺁﻧﻘـــﺪﺭ ﮐــﻮﭼﮏ ﻧﯿﺴﺘـﻢﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻟــــﺘﻨﮕﯽ ﻫـــﺎﯾﻢ ﮔﻢﺷــــﻮﻡ !!...
ﺁﻣـﻮﺧﺘــﻪ ﺍﻡﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻓـــﺎﺻــﻠﻪ ﯼ ﮐﻮﺗـــﺎﻩﺑﯿﻦ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻭ ﺍﺷﮏﻧﺎﻣﺶ " ﺯﻧﺪﮔﯿﺴﺖ "ﺁﻣــﻮﺧﺘــﻪ ﺍﻡﮐﻪ ﺩﯾﮕــﺮ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ " ﻧﺒــﻮﺩﻧـﺖ" ﺗﻨﮓ ﻧﺸــــﻮﺩ
ﺭﺍﺳــــــﺘﯽﺩﺭﻭﻍ ﮔـــــﻔﺘﻦ ﺭﺍ ﻧﯿــــــــﺰﺧـــــــــﻮﺏ ﯾﺎﺩ ﮔـــﺮﻓﺘــﻪ ﺍﻡ !...
" ﺣــــﺎﻝ ﻣـــﻦ ﺧـــــــﻮﺏ ﺍﺳــﺖ "ﺧــــــﻮﺏِ ﺧــــﻮﺏ
پر از عاشقانههايِ...
بـــی مخاطبــم...
محــض...
بی كســیِ شعرهايم....
برگــــــرد.........!!!
لیـــاقــت مــی خواهــد
بـــودن در شعــر هـــای دختــریــــ که
بـــــا تمامــــ عشقــش نبـــودنـــت را اشکــــ مــی ریـــزد
پـس کـی تـمــآم میـ شـود..
شـبـهـــایی کــه..
دور از تــو..
بــآ خـیـال چشمـآنتـ..
تــآ سـحــر چـشم بـر هـم نـمے گـذارم..
حـسـرتـ بودن در آغـوشتـ..
دیـوآنــه ام مے کـنــد...
برایم فرقی نمی کند
که این شهر لعنتی
چقدر ساختمان و خانه و خیابان دارد
وقتی که تو در این شهر
نباشی
من
برج زهرمارم!!
می روم بی خبر این بار خیالت راحت... تو بمان با دگران یار خیالت راحت... بعد از این همنفس هر شب من خواهد شد... فقط این پاکت سیگار خیالت راحت... چند روزی است که تلخینگی تنهایی... می شود بر سرم آوار خیالت راحت... سهم تو پنجره هایی که تو را می خوانند... سهم من این همه دیوار خیالت راحت... بعد از این یاد تو و بغض من و خاطره ها... نه امیدی و نه دیدار،خیالت راحت
هر شب مرا با خود میبری ، میبری به جایی که تاریک است و روشنایی آن تویی .
هرشب مرا به اوج میبری ، میرسیم به جایی که نگاهت همیشه آنجا بود .
ما یکی شده ایم با هم ، همیشگی شده عشقمان، بگو از احساست برای من . . .
همیشه میگویم تو تا ابد برایم یکی هستی ،
یکی که عاشقانه دوستش دارم ، یکی که برایم یک دنیاست . . .
دنیای زیبایی که درون آنم ، ببین یک دیوانه دائم نگاهش به چشمان توست ، من همانم !
ببین که حالم ، حال همیشگی نیست ، اینجا ، همینجایی که هستی باش، که قلبم بدون تو زنده نیست .
می ذارمـــ ـــــــ تو رو از » مــــــــــن » بگیرند
حتی تو عالــــــــم عکســ و نقاشی ــ
روی پیشونیــــ سر نوشته
تو باید فقطــــــــــــــــ مالــــــــ خودم باشیــــــــ ـــــــــ
گاهی دلت میخواد همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن...
میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری...
اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری یا جمله ای مثل: چیزی شده؟؟!!!
اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی و با لبخندی سرد میگی: نه،هیچی ..
زن نیستم اگر زنانه پای عشقم نایستم!
من از قبیله زلیخا آمده ام...
آنقدر عشقت را جار می زنم تا خدا برایم کَف بزند!
فرقی نمی کند فرشته باشی یا آدم، یوسف باشی یا سلیمان!
قالیچه دل من بدون اسم رمزِ نامِ "تو" پرواز نمی کند...
زنانه پای این عشق می ایستم...
مردانه دوستم بدار...
چقدر کم توقع شده ام
دیگر هیچ چیز را نمیخواهم
نه چشمانت
نه دستانت
نه نگاه مهربانت
همین که هستی برایم کافیست
همین که میدانم میخندی
نفس میکشی
کافیست
حتی اگر نفس هایم شماره وار باشد
زندگی برایم زیبا ست
از روزگار چیزی را نمیخواهم
هرچه خواستم نداد
همیشه بر سرم داد کشید
هنوز ضرب سیلی هایش صورتم را میسوزاند
و من چون کودکی
در گوشه اتاق کز کرده ام
بغض کرده ام
و بدون شکایتی
آرام به دور دست ها خیره شدم
خسته میوشم
ازین آدمک ها
آرام میگیرم
در گوشه ایی
بغض کرده ام
درست مثل همیشه
و تنهایی
زانوهایم را درآغوش کشیدم
سرمایی استخوان سوز
تا عمق قلبم را میسوزاند
آدمک ها یک به یک میگذرند
و نیم نگاهی
نیش خندی
و دور میشوند
دور تر و دورتر
و من در اندیشه فردایی تاریک
گذشته ایی روشن
و حالی خراب
به سنگ ریزه های کنار خیابان خیره شده ام...
مثل همان گدایی که ماه قبل از کنارش گذشتیم
اون روز سرد نبود
اما....
راستی آن گدا دیشب جان داد و مرد
و من امروز بدون تو
جای همان گدا نشسته ام....
دلم برای دلی میسوزد که سوختن نصیبش شد
دلم برای دلم میسوزد
که شکست
بار ها
شکست
ولی دم نزد
یادش بخیر
دیشب جان داد
آسمان هم دیشب گریست لحظه جان دادنش
دل آسمان هم به حالش سوخت
آی مردم مراقب باشید
دل ها جان دارند
غمگین میشوند
و میشکنند
و میمیرند
مراقب باشید
سالهاست بغضم را فرو میخورم
به وقت تشنگی خون دل را میخورم
و به وقت خستگی سر بر شانه دیوار میگذارم....
سالهاست نفس کشیدنم به شماره افتاده....
واین روزها به شمارش معکوسش رسیده ام....
حال این روزهایم را نپرسید
برایم مشکی بپوشید
آرام اشک بریزید
سکوت کنید
نمیبینید قلبم را دفن کرده ام
تفلکی راحت شد
دیگر نه میشکند
نه میرنجد
بعد از سالها
آرام خوابیده است
راحت شد
برایش فقط فاتحه ایی بخوانید و بروید
میخواهم با قلب شکسته ام تنها باشم
تنـهاییـتـــَ بـراے مـَטּ ...
غصـــہ هـــــایـتــ بـَراے مـَטּ ...
هَمـــہ بغضـها و اَشكهـایـتــ بـَراے مَـטּ ...
بــפֿُنـב بَـرایمـــ بــפֿُـــنــב
آنـقـــבر بـلنــــב
ــآ مـَטּ هـم بشنـومـ ـَ صـداے خنـבهــ هایتــَ رآ
صـداے همیشــہ خـوبَ بوבنـتــ را ...
בلمـــ ـ برایتـ تنگــ شـבهــ...........